«به نام دادار اورمزد آفریدگار، که زادن و زیستن، شنودن و گفتن، رفتن و خفتن و بود و نبود همه آفریدگان به دست و به خواست اوست.
تنها اوست که هرچه، به هرکه خواهد، دهد یا از او ستاند: عمر و زندگی، طبع پاک متغنی، دل سرودگویِ جوان، پیری و پایداری و چه و چه ها...»
این، بریده ای بود از مناجات آغازین مرحوم استاد اخوان ثالث، در کتاب «حریم سایه های سبز»...
آدم حظ می کند وقتی کلمات و عبارات آهنگین زبان پارسی را نیوش میکند!! نه؟
گمان نمی کنم در هییییییییییییییییییچ زبانی به اندازه فارسی خودمان، عنصر وزن و موسیقی کلمات، اینقدر مورد توجه قرار گرفته باشد!
در زبانهای آسیایی و غربی ای که ادبیات کلاسیک محکم و ارزشمندی دارند هم، نمی توان این پویایی موسیقایی رو دید. مثلاً زبان انگلیسی یا روسی یا حتی فرانسه اینطور نیستند!
فقط در عربی _که پیوند بسیار نزدیکی با فارسی دارد_ است که این پویایی موسیقایی رو با تاکید و شدت خیلی زیادی می شه پیدا کرد.
مثلاً قرآن کریم _که تنها اعجاز الهی است در لباس زبان و ادبیات_ لبریز از عناصر ململین و روحانی موسیقایی است!
پارسی نازنین و محجوب ما، جلوه نازآلود و دلکشانه اش را در بیت های مخملین حافظ پرده برانداخته و ستبرا و شکوهش را در زبان پهلوان توس، فردوسی بزرگ! و کدام پارسی زبان است که از خواندن و شنیدن این نرمنازهای آهنگین، حظ نبرد و سرمست نشود؟؟
مثل برخی، اینطور نمی اندیشم که عربی، تهدیدی برای زبان پارسی است؛
اتفاقاً به خاطر پیوند الفبایی و تجانس هجایی، گاهی زبان عربی بر زیبایی و رسانایی زبان پارسی می افزاید!
اما عربی زدگی هم پدیده جالبی نیست.
البته به جزو آیات قرآن مجید و نماز و ادعیه مأثور اهل بیت که به عربی خواندن اینها منطقی محکم و روشن دارد، دلیلی بر اهتمام و اقامه عربی، بین ما پارسی زبانان وجود ندارد.
نمونه نامأنوس عربی زدگی هم برنامه های تواشیح و همخوانی به زبان عربی است که به وفور در سیما پخش می شود!
تواشیح اصولاً یک هنر عربی است و انصافاً هنر زیبایی هم هست، اما اگر قرار است این هنر را در ایران اجرا کنیم، منطقاً باید اشعار و همچنین دستگاه های موسیقایی آن را هم فارسی کنیم! چیزی که خیلی خیلی کم اتفاق می افتد!
این حرفها البته، قابل دسته بندی در دستگاه منحوس مکتب ایرانی نیست! ابداً...
چیزی که از سوی بعضی حضرات، «مکتب ایرانی» نامیده می شود پوششی است برای پیگیری پروژه های پیچیده و غیرمؤمنانه سیاسی!
این حرفها قابل دسته بندی در دستگاه منحوط «پان ایرانیسم» هم نیست! باستان گرایی و پان ایرانیسم و این شعارزدگی های هیجانی،پارسی را، فقط محجورتر و مظلوم تر می کند!
شاید لزومی به طرح این حرفها اصلاً نبود...
بگذارید به پای واگویه کردن شوق و شکوهی که همیشه از خوانش ادبیات رنگانگ و گونه گون پارسی فرایم گرفته است!